+گاهی با خودم فکر می کنم چه بلایی بر سر آن دخترک خیال پرداز و خجالتی آمد؟!
دخترکی که عاشق آسمان شب هر چهار فصل بود.
بهار،
تابستان،
پاییز،
زمستان.
هر شب، بین ساعت های 3 تا 5 صبح
دخترکی که ساعت ها رویاهایش او را به دور دست ترین و دست نیافتنی ترین و بکر ترین مکان ها و اتفاقات دنیا می بردند.
- بزرگ شد!
سرزمین خیالی رویاهایش بعد از آن روز درون دختر بچه ای که در گوشه ای از قلبش زندگی می کند پنهان شد.
+نمیدانم ولی شاید روزی وقتی که کارش با این دنیا تمام شد دوباره به سرزمین جادویی خودش برگردد.
شاید بتواند در هر دو دنیا زندگی کند.
نمیدانم!
فقط امیدوارم تبدیل به آدمی نشود که سرزمین رویاهاش به فراموشی سپرده شود.
P.S: If we belong to each other, we belong
Anyplace anywhere anytime
گذشته خیلی وسوسه انگیزه
شاید چون روزی بوده شاید چون آشناست احساس امنیت بیشتری نسبت به آینده ای که نمیدونیم با خودش چی داره داریم
اما مهم نیست چقدر وسوسه انگیزه
مهم نیست چقدردلت میخواد حتی شده یه کوچولو برگردیو توش سرک بکشی
مهم نیست چقدر حس آشنایی داره
مهم نیست.
اشتباهه.
برگشتن به گذشته فقط چون ترسیدی و نمی دونی چیکار کنی اشتباهه.
هم زدن حس ها و خاطرات گذشته حتی از روی کنجکاوی هم اشتباهه.
هیچوقت از جستجو تو گذشته چیز جالبی گیرمون نمیاد.
+ گذشته ای که رهامون کرده نمیتونه قابل اعتماد باشه.
درباره این سایت